قوله تعالى: و لقدْ نصرکم الله ببدْر الآیة... درین آیت تسلیت و تعزیت مسلمانان است از آنچه روز احد بر ایشان رفت، میگوید: من که خداوندم شما را روز بدر نصرت کردم با آنکه عدد شما اندک بود، و شما در چشم دشمن خوار و حقیر، یعنى گله مکنید که اگر امسال بر شما بود، پار شما را بود. تواریخیان گفتند: واقعه احد در شوال سنه ثلاث از هجرت بود، و جنگ بدر روز آدینه بود هفدهم ماه رمضان. و دوش آن شب قدر بود. و اول غزوى که مصطفى (ص) بتن خویش در آن بیرون رفت، و جنگ کرد و صنادید قریش در آن کشته شدند بدر بود. شعبى گفت: بدر چاهى است از آن مردى که نام وى بدر بود، آن چاه بنام وى باز خواندند. پس نسبت حرب که آنجا رفت با آن چاه بردند.


و در خبر است که مصطفى (ص) روز بدر بر سر چاه بایستاد و گفت: «اى ابا جهل بن هشام و اى عتبة بن ربیعة و اى ولید بن عتبة و واى فلان بن فلان بئس عشیرة النبی کنتم، بئس بنو عم النبی کنتم، هل وجدتم ما وعد ربکم حقا؟. قال عمر (رض) بأبى انت و أمى یا رسول الله، هل یسمعون کلامک الساعة و قد صاروا جیفا؟


قال و الذى بعثنى بالحق أنهم یسمعون کما تسمع، و لکن لا یقدرون ان یجیبوا».


این دلیل است که مرده سخن زندگان شنود و احوال ایشان داند.


فاتقوا الله لعلکمْ تشْکرون اى فاتقون فانه شکر نعمتى. خبر داد رب العالمین درین آیت که: روز بدر چون طاعت دار بودید خداى و رسول را، و صبر کردید، شما را نصرت دادیم بر دشمن هر چند که شما اندک بودید و دشمن اضعاف شما بودند. و روز احد که مخالفت فرمان رسول کردید، و از حد فرمان وى تجاوز نمودید، لا جرم رسید بشما آنچ رسید یعنى که عقوبت مخالفت بود آنچ بشما رسید.


نگرید تا دیگر باره مخالفت نکنید، و روى از دشمن بنگردانید. گفته‏اند که: روز بدر لشکر مسلمانان سیصد و سیزده بودند، و روز احد سه هزار، و روز حنین دوازده هزار.


روى عمر بن الخطاب. قال: لما نظر رسول الله (ص) الى المشرکین یوم بدر، و هم الف او نحو ذلک ثم نظر الى اصحابه و هم ثلاثمائة او یزیدون قلیلا، مد یدیه ثم‏ استقبل القبلة و جعل یقول: اللهم آتنى ما وعدتنى، اللهم ان تهلک هذه العصابة، لن تعبد فى الأرض ابدا، فما زال یدعوا مادا یدیه حتى سقط رداوه من منکبیه.


قوله: إذْ تقول للْموْمنین الآیة... این منتى دیگر است که خداى تعالى بر ایشان مینهد در نصرت روز بدر، میگوید: یاددارى. و این نعمت بر خود میشناسى که مومنان را گفتى: أ لنْ یکْفیکمْ؟ میان علماء اختلاف است که این کدام روز بوده است: روز بدر، یا روز احد؟ یا روز احزاب؟ و درست آنست که روز بدر بود که مومنان از خداوند عز و جل مدد فریشتگان خواستند. ابن عباس گفت: فریشتگان آسمان هرگز جنگ نکرده‏اند مگر روز بدر، بلى حاضر شده‏اند در معرکه و در مقام قتال تکثیر عدد و مدد را، اما جنگ خود روز بدر کردند.


و گفته‏اند: اول که فرود آمدند از آسمان هزار بودند، چنان که آنجا گفت: فاسْتجاب لکمْ أنی ممدکمْ بألْف من الْملائکة، پس دو هزار دیگر تمامى سه هزار. چنان که گفت: بثلاثة آلاف من الْملائکة منْزلین.، پس دو هزار دیگر، تمامى پنج هزار چنان که گفت: بخمْسة آلاف من الْملائکة مسومین. شعبى گفت: روز بدر جز هزار فریشته از آسمان نیامد، چنان که گفت: فاسْتجاب لکمْ أنی ممدکمْ بألْف بیرون از هزار هیچ نیامدند، از بهر آنکه مصطفى (ص) را گفتند: کرز بن جابر از مشرکان مدد میخواهند بجنگ مسلمانان رسول خدا (ص) و مسلمانان را این دشخوار و صعب آمد. پس رب العالمین تسکین مومنانرا آیت فرستاد: أ لنْ یکْفیکمْ أنْ یمدکمْ ربکمْ الآیتین، پس کرز هزیمت گرفت، و مدد مشرکان نیاورد، رب العالمین نیز مدد پنج هزار نفرستاد.


منْزلین بفتح نون و تشدید زا قراءت شامى است، از آنجا گرفته که و لوْ أننا نزلْنا إلیْهم الْملائکة و تا منزلین مشاکل مسومین باشد. و دیگر قراء بتخفیف نون و فتح زا خوانند، از آنجا گرفته که: و أنْزل جنودا لمْ تروْها. و معنى انزال چیزى از بالا بزیر آوردن است. یعنى که فریشتگان را از آسمان بزمین فرو فرستادند، دلیل است این که فریشتگان را مقام در آسمان است. همانست که جاى دیگر گفت: إن الذین عنْد ربک لا یسْتکْبرون عنْ عبادته آن گه رب العالمین تصدیق وعد خویش را گفت: بلى‏ إنْ تصْبروا و تتقوا یعنى من گفتم که خداوندم بلى‏ چنین کنم، اگر شما صبر کنید در جنگ دشمن و از معصیت خدا و مخالفت فرمان رسول وى بپرهیزید. و یأْتوکمْ منْ فوْرهمْ هذا اصل «فور» از فارت القدر و التنور است. از ابن عباس روایت کردند که معنى فور اینجا قصد است و شتاب. مجاهد گفت: خشم است. میگوید: و بشما آید دشمن بشتاب از سر خشم که دارند. وجهى دیگر گفته‏اند: و یأْتوکمْ منْ فوْرهمْ وقف است، آن گه گویى هذا یمْددْکمْ ربکمْ، و معنى آنست که هذا ربکم یمددکم، آنکه آن خداى شما است که مدد دهد شما را بپنج هزار فریشتگان.


مسومین بکسر واو قراءت مکى و بصرى و عاصم است. و معنى تسویم نشان بر کردن است، و سومة نشان بود یعنى آن فریشتگان خود را و اسپان را بنشان جنگیان نشان کرده بودند. و این عادت مستمر است میان مبارزان در جنگها که نشان جنگ بر خود کنند یا بر اسپ. گفته‏اند: نشان ایشان آن بود که بر اسپهاى ابلق بودند با عمامه‏هاى زرد، و گفته‏اند: با عمامه‏هاى سپید سرهاى آن میان دو کتف فرو گذاشته و موى در گردنها و دنبهاء اسپان افکنده. بعضى علماء گفتند: تسویم اینجا فرو گذاشتن است، یقال سومت الإبل و اسمته. شتران را که فرا علف گذارند سائمة گویند یعنى آن فریشتگان اسپان خود را فرا سر کفار گذاشتند تا ایشان را مقهور و مغلوب کردند.


قوله: و ما جعله الله إلا بشْرى‏ لکمْ تا آنجا که گفت فإنهمْ ظالمون معنى هر سه آیت درهم بسته است، میگوید: الله نکرد پارسال در جنگ بدر آن نصرت دادن و آن مدد فرستادن مگر شادى شما را، و آرام دل نو مسلمانان را و در واخ گشتن دل بد دلان را، و با جاى آمدن دل بد ایشان را. و نبود آن نصرت مگر از نزدیک خداى تا جوقى از کافران مکه ببرد و کم کند، یا ایشان را بشکستگى و هزیمت نمودن بر روى افکند، تا نومید با مکه شوند، بى ظفرى که یابند، و بى‏خیرى که بینند، و تخصیص قطع «طرف» از آنست که هر که را اطراف ببریدند وى را خوار و تباه کردند، که از وى نیز قوت و غلبه نیاید، و همین معنى را اطراف مخصوص کرد. آنجا که گفت: نأْتی الْأرْض ننْقصها منْ أطْرافها. و روا باشد که «اطراف» اعیان قوم باشند و صنادید ایشان.


قوله: لیْس لک من الْأمْر شیْ‏ء این مقدار در میان این نظام عارض است و نصب باء در یتوب و یعذب بآن لام است که در لیقْطع. میگوید: یا توبه دهد ایشان را یا عذاب کند، اگر عذاب کند ایشان را ستمکارى آن دارند، و هر چه کند خداى و آنچه خواهد از قطع طرف: لیقطع او یکبت او یتوب او یعذب، لیْس لک من الْأمْر شیْ‏ء ترا از کار چیزى نیست. و گفته‏اند: لیْس لک تعلق بآن دارد که گفت: و ما النصْر إلا منْ عنْد الله. اى لیس لک و لا لغیرک من هذا النصر شى‏ء این هم چنان است که جاى دیگر گفت: فلمْ تقْتلوهمْ و لکن الله قتلهمْ.


مفسران را اختلاف اقوال است بنزول این آیت: لیْس لک من الْأمْر شیْ‏ء ربیع و کلبى و جماعتى گفتند: روز احد فرو آمد که کافران مصطفى (ص) را برنجانیدند، و دندان مبارکش بشکستند، و رسول خدا (ص) همت کرد که بر ایشان لعنت کند و دعاء بد گوید. رب العالمین این آیت فرو فرستاد که دانست عز جلاله که از آن قوم کفار بسیار مومن خواهند شد. و فى ذلک ما


روى عن انس بن مالک قال: لما کان یوم احد شج رسول الله (ص) فى فوق حاجبیه، و کسرت رباعیته، و جرح فى وجهه فجعل یمسح‏ الدم عن وجهه و سالم مولى ابى حذیفة یغسل عن وجهه الدم، و رسول الله (ص) یقول: «کیف یفلح قوم خضبوا وجه نبیهم بالدم و هو یدعوهم الى الله عز و جل» فانزل الله تعالى: لیْس لک من الْأمْر شیْ‏ء.


شعبى گفت: رسول خدا (ص) روز احد مثلتها دید که بر مسلمانان بعد از قتل کرده بودند. هند با جماعتى از زنان بر سر کشتگان میگشت و گوشها و بینى هاء ایشان میبرید، و از آن قلاده ساخته و جگر حمزه (رض) بیرون کرده، و همچنین عبد الله بن جحش را دید گوش و بینى بریده و شکم برکرده. اما در خبر است که عبد الله بن جحش خود دعا کرده بود آن گه که به احد میرفت که: بار خدایا اگر ما جنگ با کافران کنیم چنان تقدیر کن که عبد الله بن جحش بر دست ایشان کشته شود، و بوى مثلة کنند تا تو گویى در قیامت که: این با تو به چه کردند؟ و من گویم: از بهر تو در دین تو. مصطفى (ص) که آن مثلتها دید دلتنگ گشت، گفت: اگر ما را نصرتى بود بعد ازین بر کافران، با ایشان همین کنیم که ایشان با مسلمانان کردند رب العالمین آیت فرستاد: لیْس لک من الْأمْر شیْ‏ء.


مقاتل گفت: این آیت در شأن اهل بئر معونه آمد. هفتاد مرد بودند از درویشان صحابه امیر ایشان منذر بن عمرو، رسول خدا (ص) ایشان را به بئر معونه فرستاد تا مسلمانان را آداب دین و قرآن و علم در آموزند، کافران قصد ایشان کردند و همه را بکشتند. رسول خدا (ص) عظیم دلتنگ شد. انس گوید: رسول خداى را هرگز چنان خشم در نگرفت که بقتل ایشان درگرفت، بعد از آن قنوت کرد یک ماه بعد از رکوع در همه نمازها، و میگفت: «ان عصیة عصت الله و رسوله. اللهم نج الولید بن الولید و هشام بن الولید و عیاش بن ابى ربیعة و المستضعفین من المومنین. اللهم علیک بأبى جهل بن هشام و الولید بن المغیرة. اللهم علیک بالملإ من قریش، و اشدد وطأتک على مضر و اجعلها علیهم سنین کسنى یوسف»


پس از یک ماه این آیت آمد: لیْس لک من الْأمْر شیْ‏ء و مصطفى (ص) قنوت بگذاشت. قوله: و لله ما فی السماوات و ما فی الْأرْض الآیة... الله باز نمود درین آیت که پادشاه بحقیقت بر همه کس و بر همه چیز اوست، و رحمت و عذاب همه در مشیت اوست. آن را که خواهد آمرزد با گناه عظیم، و آن را که خواهد عذاب کند با گناه خرد.


قوله: یا أیها الذین آمنوا لا تأْکلوا الربوا أضْعافا مضاعفة الآیة...


قال رسول الله (ص) «سیأتى على الناس زمان لا یبقى فیه احد الا أکل الربوا، فمن لم یأکله، اصابه من غباره»


و قال مجاهد: درهم ربا اعظم عند الله عز و جل من ثلاثین زنیة و قال عبد الله بن سلام: «الربا اثنان و سبعون بابا اصغرها خطیئة مثل الذى یجامع امه، فى الاسلام.»


و بیان ابواب ربا و شرح آن در سورة البقرة رفت. اما آنچه گفت: أضْعافا مضاعفة این دو لفظ «ضعف» تأکید را بر هم داشت. بعضى علما گفتند: این هر دو لفظ یکسان نیند، از بهر آنکه مضاعفه نه از ضعف است، بلکه از ضعف است، و ضعف نقص باشد یعنى آنچه شما زیادتى و افزونى میدانید آن نقص و قلت است. و دلیل برین آنست که جاى دیگر گفت: و ما آتیْتمْ منْ ربا لیرْبوا فی أمْوال الناس فلا یرْبوا عنْد الله. و قال تبارک و تعالى: یمْحق الله الربا و یرْبی الصدقات و فى معناه انشد:


زیادة شیب، و هى نقص زیادتى


و قوة جسم، و هى من قوتى ضعف‏

قوله: و اتقوا النار التی أعدتْ للْکافرین این آیت رد معتزله است که میگویند: دوزخ نیافریده‏اند. و لفظ «اعدت» دلیل است که آفریده‏اند و ساخته کافران را و غیر کافران را. نه بینى که خورنده مال یتیم را بظلم، و ربا خوار را و کشنده مسلمانان را و مانند ایشان ازین عاصیان و فاسقان که در قرآن و در اخبار ظاهر است که ایشان بدوزخ شوند. پس أعدتْ للْکافرین اقتضاء آن نکند که غیر کافران را نساخته‏اند، و روا باشد که گویند: دوزخ را درکات است آن درکه که کافران را ساخته‏اند، عاصیان و فاسقان را نساخته‏اند. و در خبر است که عاصیان این امت را اندر طبقه اول فرو آرند، و چندان که خداى خواهد ایشان را عذاب کنند، آن گه بعاقبت بیرون آرند، که بمجرد فسق و معصیت بنده کافر نشود و جاوید در دوزخ نماند.


قوله: و أطیعوا الله و الرسول اى فیما افترض علیکم، لعلکمْ ترْحمون لکى ترحموا فلا تعذبوا.


روى ابو هریرة: قال قال رسول الله (ص) من اطاعنى فقد اطاع الله و من اطاع الامیر فقد اطاعنى، و من عصانى فقد عصى الله و من عصى الامیر فقد عصانى.